گاه نوشت های من

ساخت وبلاگ
بعضی وختا یکی ک خیلی عزیزه برات کم کم میره از زندگیت...نمیدونم اون عزیز بودنه عم کم میشه یا ن ولی دگ کمتر بهش فک میکنی...کمتر ناراحتش میشی...کمتر خوشحال میشی با فکرش...اصا شاید برسی ب جایی ک هفته ای یه بار فقط یادت بیاد اون آدمو...اونم فقط اسمشو... ولی خب آخر همین فراموش کردنه چیه؟از دست دادنِ یکی ک خیلی دوسش داری...و قراره با این فراموش کردنه چیو بدست بیاری؟هیچی... این جور مواقع یه مشکلی ک دارم اینه ک نمیدونم باید چجوری نگه دارم اون آدمو...حتی خاطراتشو هم نمیتونم نگه دارم...و این خیلی دردناکه گاهی :(( پس خودت نرو لدفن دوس داشتنی ترینِ یه موقعِ زندگیم حتی اگ من بلد گاه نوشت های من...
ما را در سایت گاه نوشت های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isaeedbahramiane بازدید : 168 تاريخ : پنجشنبه 6 آبان 1395 ساعت: 3:30

موندم...زخم خوردم از قلبم...چون نمیشد از عشق برگردم... با غرورم یه شهر همدرده...بس ک شعرامو زندگی کردم... + بالاخره روزبه عم شرو کرد ب دوباره خوندن...و چقدم قشنگه این آهنگ :)) این روزا همش یه حسی هستُ نیست...انگار یه امیدِ لحظه ای ک فورا تبدیل میشه ب ناامیدی...با اینکه هیچی عوض نشده ولی نمی فهمم دلیلِ این حس چیه... خداروشکر همیشه عم یه سر دارم هزار سودا...یکی نیس بگه خب پسر خوب تو اول ببین خودت میتونی از پسش بر بیای بعد برو ب فکر بقیه باش :)) ولی کاش میشد...کاش همه همونجوری میشدن ک من فک میکنم...چقد خوب میشد جدا... خدایا خودت کلی حواست باشه ب اونایی ک میدونی خوبن و نذار بر گاه نوشت های من...
ما را در سایت گاه نوشت های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isaeedbahramiane بازدید : 143 تاريخ : پنجشنبه 6 آبان 1395 ساعت: 3:30